کد مطلب:279229 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

فرمایش امام زمان درباره اموال قمیها
ششم شیخ ابن بابویه و دیگران روایت كرده اند كه احمد بن اسحاق كه از وكلای حضرت امام حسن عسكری علیه السلام بود سعد بن عبدالله را كه از ثقات اصحاب است با خود برد به خدمت آن حضرت كه از آن حضرت مسأله ای چند میخواست سؤال كند، سعد بن عبدالله گفت كه چون به در دولت سرای آن حضرت رسیدیم، احمد رخصت دخول از برای خود و من طلبید و داخل شدیم، احمد با خود همیانی داشت كه در میان عبا پنهان كرده بود، و در آن همیان صد و شصت كیسه از طلا و نقره بود كه هر یكی را یكی از شیعیان مهر زده به خدمت حضرت فرستاده بودند چون به سعادت ملازمت رسیدیم در دامن آن حضرت طفلی نشسته بود مانند «مشتری» در كمال حسن و جمال و در سرش دو كاكل بود و در نزد آن حضرت گوی طلا بود به شكل انار كه به نگینهای زیبا و جواهر گرانبها مرصع كرده بودند و یكی از اكابر بصره به هدیه از برای آن حضرت فرستاده بود و به دستآن حضرت نامه ای بود و كتابت میفرمود چون آن طفل مانع میشد آن گوی را میانداخت كه طفل از پی آن میرفت و خود كتابت میفرمود، چون احمد همیان را گشود و نزد آن حضرت نهاد، حضرت به آن طفل فرمود كه اینها هدایا و تحفه های شیعیان تست بگشا و متصرف شو، آن طفل یعنی حضرت صاحب الامر علیه السلام گفت: ای مولای من! آیا جایز است كه من دست طاهر خود را دراز كنم به سوی مالهای حرام؟! پس حضرت عسكری علیه السلام فرمود كه ای پسر اسحاق بیرون آور آنچه در همیان است تا حضرت صاحب الامر علیه السلام حلال و حرام را از یكدیگر جدا كند، پس احمد یك كیسه را بیرون آورد حضرت فرمود كه این از فلان است كه در فلان محله قم نشسته است و شصت و دو اشرفی (دینار) در این كیسه است چهل و پنج اشرفی از قیمت ملی است كه از پدر به او میراث رسیده بود و فروخته است و چهارده اشرفی قیمت هفت جامه است كه فروخته است و از كرایه دكان سه دینار است، حضرت امام حسن عسكری علیه السلام فرمود كه راست گفتی ای فرزند، بگو چه چیز در میان اینها حرام است تا بیرون كند؟ فرمود: كه در این میان یك اشرفی هست به سكه ری كه به تاریخ فلان سال زده اند و آن تاریخ بر آن سكه نقش بوده و نصف نقشش محو شده است و یك دینار مقراض شده ناقصی هست كه یك دانگ و نیم است و حرام در این كیسه همین دو دینار است و وجه حرمتش این است كه صاحبش را در فلان سال در فلان ماه نزد جولایی كه از همسایگانش بود مقدار یك من و نیم ریسمان بود و مدتی بر این گذشت كه دزد آن را ربود آن مرد جولا چون گفت كه آن را دزد برد تصدیقش نكرد و تاوان از او گرفت ریسمانی باریكتر از آنكه دزد برده بود به همان وزن و داد آن را بافتند و فروخت و این دو دینار از قیمت آن جامه است و حرام است. چون كیسه را احمد گشود و دو دینار به همان علامتها كه حضرت صاحب الامر علیه السلام فرمود كه مال فلان است كه در فلان محله قم میباشد و پنجاه اشرفی در این صره است و ما دست بر این دراز نمیكنیم، پرسید چرا؟ فرمود كه این اشرفیها قیمت گندمی است كه میان او و برزگرانش مشترك بود و حصه خود را زیاد كیل كرد و گرفت مال آنها در آن میان است، حضرت امام حسن عسكری علیه السلام فرمود كه راست گفتی ای فرزند، پس به احمد گفت كه این كیسه ها را بردار و وصیت كن كه به صاحبانش برسانند كه ما نمیخواهیم و اینها حرام است تا اینكه همه را به این نحو تمیز فرمود. و چون سعد بن عبدالله خواست كه مسایل خود را بپرسد حضرت عسكری علیه السلام فرمود كه از نور چشمم بپرس آنچه میخواهی و اشاره به حضرت صاحب علیه السلام نمود. پس جمیع مسائل مشكله را پرسید و جوابهای شافی شنید و بعضی از سؤالها كه از خاطرش محو شده بود حضرت از راه اعجاز به یادش آورد و جواب فرمود. (حدیث طولانی است در سایر كتب ایراد نموده ام.)